خاطـره جالـب
دکتر غلامعلی
حداد عادل خاطرهای جالب از خواستگاری و ازدواج پسر رهبر معظم انقلاب با دختر خود
روایت کرده است که در ذیل میآید:
چند روز
پس از خواستگاری خانواده بزرگوار حضرتآیت الله خامنهای از دختر بنده، خدمت مقام
معظم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند: آقای دکتر! اگر خدا بخواهد با هم خویشاوند میشویم.
عرض کردم چطور؟ فرمودند: آقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهراً یکدیگر را پسندیدهاند
و در گفتگو به نتیجه رسیدهاند. حالا نظر شما چیست؟ عرض کردم:
آقا اختیار ما هم دست شماست! آقا فرمودند: شما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی شما با زندگی ما
متفاوت است. تمام زندگی ما غیر از کتابهایم،
یک وانت لوازم کهنه است. خانه ما هم دو اتاق اندرونی دارد و یک اتاق بیرونی که
مسئولان میآیند و با من دیدار میکنند.
من پولی
برای خرید خانه ندارم. خانهای اجاره کردهایم که قرار است، در یک طبقه آن
آقامصطفی و در طبقه دیگر آقامجتبی زندگی کنند. ما زندگی معمولی داریم و شما زندگی
خوبی دارید، مثل ما زندگی نکردهاید. آیا دختر شما حاضر است با این وجود زندگی
کند؟! زیبایی و دقت سخن رهبر معظم انقلاب برای من بسیار جالب بود. موضوع را به
دخترم گفتم و او با روی باز استقبال کرد.
۱۵ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۵۳
۰
۰
سربازان گمنام
یک خاطره از دکتر حاج میثم
مطیعی...
شب هشتم محرم(سال ۹۱) به رهبر انقلاب عرض کردم که حاجآقا مجتبی خیلی مریض
هستند. ایشان فرمودند: که به طور کامل در جریان حال ایشان هستم و خیلی دعایشان میکنم،
خدا به ایشان عافیت بدهد.! بعد عرض کردم که این مقتلخوانی که من میخوانم و خیلیها
میپسندند و تعریف میکنند و مورد تأیید علماست، تنها از حاجآقا مجتبی یاد گرفتهام
نه از مداحان...! رهبرانقلاب با حالت ناراحتی فرمودند: مداحان که مقتل نمیخوانند! استنباط
من از این کلام آقا این بود که معلوم است که از حاجآقا مجتبی یادگرفتهای!!
۲۱ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۵۴
۰
۰
سربازان گمنام